در بخش اول کتاب با عنوان «نيروهای پيشران تئوری نوآوری ، سياست نوآوری و نوآوری در عمل» ۳ مقاله (مقالات ۲ تا ۴) از نویسندگان شناختهشدهای مانند بن مارتین آمده است. که در ادامه به صورت خلاصه معرفی شدهاند:
مقاله۲: درون سیستم علمی عمومی: مُدهای در حال تغییر تولید دانش
نویسنده: بن مارتین در مقدمه این مقاله آمده است: در طی بیست سال گذشته شاهد تغییرات چشمگیری در روشها (یا مدلهای) تولید دانش بودهایم (گیبونز و همکاران، ۱۹۹۴؛ نووتنی و همکاران، ۲۰۰۱). این تغییرات چالش عمدهای در تمایز سنتی میان تحقیقات پایه و تحقیقات کاربردی ایجاد کردهاند. محققینی که در «مد ۲» تولید دانش درگیر هستند یا در «ربع پاستور» فعالیت تحقیقاتی خود را انجام میدهند (استاکس، ۱۹۹۷) یا خط مقدم تحقیقات را دنبال میکنند (هریس و همکاران، ۲۰۰۵) همزمان به دنبال درک جدیدتر از جهان و تولید دانش کارآمدی که بتواند در توسعه فناوریهای نوین استفاده شود، هستند. در نتیجه به نظر میرسد با این شیوه ارتباط بسیارنزدیکتری میان علم و فناوری، از آنچه که در دهههای گذشته وجود داشته، به وجود بیاید. محققین مد ۲ یا خط مقدم، به دنبال پرسشهایی هستند که چندان در محدودیت مرزهای رشتهای نمیگنجند. به این معنی نیاز به تحقیقات چندرشتهای، میانرشتهای و فرارشتهای وجود دارد.
مقاله۳: نقش در حال تغيير بنگاهها
نویسندگان: بن دنكبار و جيرت ويسرز در مقدمه این مقاله آمده است: از زمان انقلاب صنعتی، خصوصیت نظام سرمایهداری تغییرات فناورانهای است که با سرعت و وسعتی که با هیچ دوران دیگری در تاریخ بشر قابل مقایسه نیست، در حال وقوع هستند. نوآوریها در دورانهای اولیه هم به وجود میآمدند، ولی فقط در اقتصادهای سرمایهداری بود که نوآوریها فعالانه دنبال شدند و سرمایهداران آن را برای رقابت در بازار و کسب منفعت هر چه بیشتر به کار گرفتند. برای اولین بار در تاریخ بود که اختراعات بشری در یک نظم اجتماعی به خدمت گرفته شدند. به طوری که آزادی تقریباً نامحدودی به افراد داده شد تا محصولات و روشهای جدید را بدون کسب اجازه از هیچکس ارائه و معرفی نمایند. بنابراین، تاریخ تغییرات فناورانه در نظام سرمایهداری، فقط داستان دانشمندان و مخترعین و آزمایشگاهها نیست، داستان شرکتها و بنگاهها است. شرکت یا بنگاه جایی است که تصمیمات گرفته میشوند، ابتکارات صورت میگیرند و اختراعات به محصولات واقعی تبدیل میشوند و برای ایجاد سود به فروش میرسند. کارل مارکس (مارکس و انگلس، 1884 و مارکس، 1867) کسی بود که اولین بار به سرمایهداران و بورژواها به عنوان نیروهای پیشرانی که باعث توسعه نیروهای تولید میشوند، توجه کرد. بینش و نظریات او نیم قرن بعد در تز دکترای ژوزف شومپیتر که اغلب به عنوان اولین کار اصلی دربارۀ نوآوری در اقتصاد مدرن محسوب میشود، تکرار شد. امروز، یک قرن بعد از آن، بنگاه همچنان بازیگر اصلی و جایی است که تصمیمگیری در مورد فرآیند نوآوری در آن اتفاق میافتد، ولی تغییرات مهمی در شکلی که این نقش ایفا میگردد حاصل شده است. نوآوری، مانند خیلی فعالیتهای دیگر، تحت تأثیر فرآیندهای تمایز و تخصص است. در نتیجه، نوآوری بیشتر از سابق، نتیجه تعاملات سازمانیافته میان شرکتهایی است که بهطور رسمی مستقل هستند. و این برای بعضی بخشها بیشتر از بقیه صدق میکند. به هر حال، افزایش کلی که در پیچیدگی فرآیندهای نوآوری در اقتصاد رخ داده است، نیازمند شایستگیهای سازمانی جدید است. این فصل به بررسی نقش در حال تغییر بنگاهها در فرآیندهای نوآوری میپردازد و نیز بازتابی که این موضوع در ادبیات مدیریت و ادبیات دانشگاهی داشته است، در همین فصل بررسی میگردد. واضح است که درک علمی از نقش بنگاه، به نوبه خود بر عمل نوآوری تأثیر دارد، زیرا فعالیتها و تصمیمات مدیران، سرمایهداران و سیاستگذاران دولتی را تحت تأثیر قرار میدهد. چنین تعاملاتی که میان نظریه و عمل وجود دارد، فقط محدود به تقویت دو جانبه این دو نمیشود؛ تجربیاتی که در یک شرکت، یک بخش یا یک کشور کسب شدهاند، میتوانند به ایجاد مفاهیم و ادراکات جدید منجر شوند که شاید بعداً برای شرکتها، بخشها و کشورهای کاملاً متفاوتی به کار گرفته شوند.
مقاله۴: جهانیسازی و سيستمهای نوآوری: موضوعات سياستی
نویسنده: کیت اسمیت در مقدمه این مقاله آمده است: جهانیسازی که واژهای نهچندان بهجا و خوشتعریف است، معمولاً به سه پدیده مرتبط به هم در اقتصاد حال حاضر جهان اشاره دارد. اول، گسترش دکترینها و آموزههای اقتصاد نئولیبرال و (تا حد کمتری) شیوههای آن؛ دوم، وابستگی فزاینده میان اقتصادها، از لحاظ الگوهای تقاضا، هنجارهای بهرهوری، زنجیرههای تولید و نوآوری؛ و سوم، گسترش یا اهمیت فزاینده نهادهای اقتصادی جهانی مثل صندوق بینالمللی پول (IMF)، سازمان تجارت جهانی و توافقهای خاص مانند GATS و TRIPS که هر دو بهعنوان جزئی از مذاکرات WTO بودهاند. گسترش یکپارچگی اقتصادهای منطقهای در مقیاس وسیع هم به همین موضوع ارتباط نزدیک دارد که مهمترین مثال آن اتحادیه اروپا (EU) است. البته منطقه آزاد تجاری در آمریکای شمالی (NAFTA)، انجمن همکاری اقتصادی آسیا و اقیانوسیه (APEC) و توافق تجاری منطقهای جنوب آمریکا (Mercosur) همگی قابل توجه هستند. تمرکز این فصل بر روابط میان فعالیت نوآوری و ابعاد جهانیسازی است، مخصوصاً با توجه به چالشهایی که جهانیسازی برای سیاستهای حمایت از نوآوری ایجاد کرده است. به نظر میرسد که بررسی موضوع نوآوری، دیگر بدون در نظر گرفتن بنیانهای نظری و جنبههای نهادی جهانیسازی امکانپذیر نیست. اثر دیگر جهانی شدن بر حوزه فناوری و نوآوری، وابستگیهای متقابل بیشتر در خلق دانش است که به صورت همکاری علمی، R&D صنعتی و جابجایی جهانی نیروی کار ماهر دیده میشود. این فصل قبل از پرداختن به تأثیرات سیاستی برای اقتصادهای ملی، ابتدا به تعاریف، دادهها و روندهای تاریخی در زمینه این وابستگی متقابل میپردازد. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.