در بخش دوم کتاب با عنوان «تکامل دیدگاه سیستمهای نوآوری» ۳ مقاله (مقالات ۵ تا ۷) از نویسندگان شناختهشدهای مانند ادکویست آمده است. که در ادامه به صورت خلاصه معرفی شدهاند:
مقاله۵: مبانی منطقی برای مداخلات سیاستگذاری عمومی در فرآیند نوآوری: رویکرد سیستمهای نوآوری
نویسندگان: چارلز ادكويست و كريستينا چمينيد در مقدمه این مقاله آمده است: اینکه چرا دولت باید برای حمایت از R&D و نوآوری مداخله کند، سؤالی است که میتوان در چندین دهه پاسخ آن را ردیابی کرد (ارو ۱۹۶۲؛ نلسون۱۹۵۹) و در عین حال همچنان بهعنوان مسئلهای مهم مطرح است. بهرغم ادبیات گسترده نوآوری، دلایل و مبانی منطقی برای مداخله دولت در نوآوری همچنان شدیداً مورد بحث است، خصوصاً در رابطه با دیدگاههای نظری جدید مثل رویکرد سیستم نوآوری (SI). سیاست نوآوری میتواند بهعنوان «فعالیتهای بخش عمومی که فرآیندهای نوآوری را تحت تأثیر قرار میدهد» تعریف شود، برای مثال، توسعه و انتشار نوآوریها (در محصول و در فرآیند). اهداف سیاست نوآوری معمولاً اقتصادی هستند، مثل رشد اقتصادی، رشد بهرهوری، افزایش اشتغال و رقابتپذیری. در عین حال، اهداف غیر اقتصادی هم ممکن است مد نظر باشند، مثلاً اهداف فرهنگی، اجتماعی، محیطی یا نظامی و البته در هر نوع سیاستگذاری، اهداف سیاستهای نوآوری توسط فرآیندهای سیاسی مشخص میشوند، نه محققین. طراحی سیاست نوآوری پاسخ به مسئله تقسیم کار میان فعالیتهای بنگاههای خصوصی از یک طرف و از طرف دیگر فعالیتهای سازمانهای عمومی و با توجه به عواملی است که فرآیندهای نوآوری را تحت تأثیر قرار میدهند. برای مثال، تغییرات فناورانه ریشهای و خیلی بزرگ معمولاً بدون مداخلات بخش عمومی به وقوع نمیپیوندند، در حالی که نوآوریهای تدریجی و کوچک معمولاً توسط بنگاهها و بدون دخالت صریح یا حمایت دولت صورت میگیرند. بنابراین سؤال این است که کی، چگونه و چرا دولت باید در اقتصاد با حمایت از فعالیتهای نوآورانه خاص دخالت کند. سیاست نوآوری تا حدی تحت تأثیر گفتمان میان نظریه (تئوری) و سیاستگذاری است. بحث در مورد مبانی منطقی، ذاتاً به رویکرد نظری ارتباط مییابد که برای توضیح نوآوری و تغییرات فناورانه برمیگزینیم. بینشهای نظری جدید، اساس فعالیتهای جدید را فراهم میآورند در حالی که فعالیتهای قدیمی منسوخ میشوند. در این فصل، سؤال اصلی آن است که چگونه ارتباط میان تئوری، سیاست و عمل با ظهور رویکرد سیستم نوآوری دستخوش تغییر میشود.
نویسندگان: آنا برگک، استفان جکبسون، مارکوهکرت و کیت اسمیت در مقدمه این مقاله آمده است: این فصل رویکردی به مبانی منطقی و عملیات سیاست نوآوری را مورد بحث قرار میدهد که متمرکز بر کارکردهای سیستم نوآوری است و دیدگاه آن سیستمی است. رویکرد سیستمی از یک بینش کلیدی حاصل از مطالعات نوآوری سرچشمه گرفته و آن این است که نوآوری توسط بنگاهها، صرفاً تحت شرایطی که تصمیمگیری مستقل و در سطح بنگاه فرض شود، قابل درک نیست. استراتژیهای بنگاه برای نوآوری خیلی اهمیت دارند، ولی انتخابهای استراتژیک توسط عوامل محیطی شکل مییابند و ساخته میشوند، مثل الگوهای همکاری، سیستمهای قانونی و شیوههای متداولی که در سیستم غالب هستند و تمام اینها نحوه رخ دادن نوآوری را تحت تأثیر قرار میدهند. این شرایط محیطی معمولاً خاص زمینههای فناورانه، منطقهای یا ملی هستند، ولی در عین حال پویا نیز هستند: روش عمل آنها همراه با شرایط سیاسی، تغییر فرصتهای فناورانه، یکپارچگیهای اقتصادی و از این قبیل تغییر میکند. بحث اصلی تئوریهای سیستمی این است که شرایط سیستم یک تأثیر قطعی بر زمینهای که بنگاهها در آن تصمیمات مربوط به نوآوری را اتخاذ میکنند، دارد و همچنین بر مدهای نوآوری که برمیگزینند و نیز بر موفقیت و شکست آنها. بیشتر ادبیات حوزه بر تفاوت در ساختار سیستمها و تفاوت و تغییرات فراملی تمرکز دارد. با این حال، از نقطه نظر نوآوری، چيز دیگری که اهمیت دارد کاربردی بودن است: یعنی اجزای سیستم واقعاً چهکار میکنند و چه چیزی به دست میآورند؟ چنين استدلال خواهيم كرد كه فرآيندهای نوآوری شامل کارکردهای متنوعی است که لازم است همه به ثمر برسند؛ باید طرح شوند (معمولاً به وسیله درکی که از فرصتها وجود دارد)، باید تأمین مالی شوند و باید قابلیتهایی که به نوبه خود خلق یا اصلاح کردهاند را گسترش دهند. بنابراین هر تکاملی در عملکرد سیستم، تا حدی وابسته به آنچه که سیستم واقعاً از نظر چنین کارکردهایی انجام میدهد، میباشد. یک هدف اصلی این فصل فرموله کردن تکسونومی کارکردهای سیستم است، بهعنوان گامی در جهت درک این که چگونه سیستمها نوآوری را تحت تأثیر قرار میدهند. ولی از آن هم فراتر میرویم و پیشنهاد میکنیم که کارکردهای سیستم میتوانند چارچوبی را شکل دهند برای درک بنیانها و ایجاد محتوای سیاستها در حمایت از نوآوری. بنابراین هدف این فصل، توسعه چارچوبی است که در آن یک سطح کارکردی به سطح ساختاری اضافه گردیده است و بنابراین میتواند ابزاری برای سیاستگذاران برای یافتن مبانی منطقی و همینطور راهنمایی برای مداخلات سیاسی باشد. مثالهای تجربی گویا نیز از تحلیل سیستمها - سیستمهایی که حول فناوریها، محصولات یا صنایع خاص شکل گرفتهاند - در همین رابطه قابل ارائه هستند (در این زمینه نگاه کنید به کارلسون، ۱۹۹۷)، البته رویکرد در مورد مطلوبيت یک TIS خاص اظهار نظر نمیکند و فرض بر این است که چنین تصمیمی توسط سیاستگذاران اتخاذ شده است. ساختار فصل حاضر به این شکل است: در قسمت اول در مورد مبانی منطقی سیاستگذاری عمومی بحث میکنیم و اینکه چگونه تحت تأثیر پویاییهای تکاملی سیستمهای نوآوری قرار گرفتهاند. این بحث ادامه مباحثات فصل قبلی، نوشته شده توسط ادکویست و چمینید را پی میگیرد. قسمت دوم در مورد کارکردها در یک سیستم نوآوری که بهعنوان واسط میان ساختار سیستم و عملکرد نهایی آن عمل مینمایند صحبت میکند. بحث با یک مثال در مورد تأمین سوخت از زباله در کشور هلند بیشتر روشن میگردد. در قسمت سوم شرح میدهیم که چگونه یک تحلیل کارکردی بهعنوان یک ابزار کاملاً کاربردی، نه فقط برای یافتن مبانی منطقی مداخلات سیاسی، از لحاظ ضعفهای سیستمی، بلکه همچنین بهعنوان راهنمایی برای یافتن موضوعات کلیدی سیاسی که باید به آن پرداخت، میتواند استفاده شود. مثال کاربرد IT (فناوری اطلاعات) در مراقبت خانگی در سوئد برای روشنتر شدن این بحث تشریح خواهد شد. موضوع دیگری که در قسمت سوم بحث میشود توسعه بیشتر مبانی منطقی برای مداخله است که با ارزیابی ماهیت ضعفهای سیستمی و فرصتهای موجود برای فعالیتهای سازنده سیستم توسط کارآفرینان همراه خواهد بود. نهایتاً قسمت چهارم دربرگیرنده نتیجهگیریها خواهد بود.
مقاله۷: تاملاتی درباره تكامل همزمان تئوری نوآوري، سياست نوآوري و نوآوری در عمل: ظهور آژانس سيستمهاي نوآوري در سوئد
نویسندگان: بو کارلسون ، لنارت الگ و استفان جکوبسون در مقدمه این مقاله آمده است: در سال 1987، هيئت ملي توسعه فني سوئد (STU) گروهي از دانشمندان و صاحبنظران سوئدي را در زمينههاي مختلف اقتصادي، مهندسي، مديريت و جامعهشناسي دعوت كرد تا مطالعه¬ی مشتركي را در زمينه سيستم فناورانه و آينده¬ی رقابتي سوئد (پروژه STS) انجام دهند. اين گروه تحقيقاتي كار خود را (بر مبناي پاره وقت )پانزده سال ادامه داد و چارچوبي را توسعه داد كه به نيازهاي VINOVA (آژانس سوئدي براي سيستمهاي نوآوري) نزديك بود. در طول اين زمان، سياست فناوري سوئد تغيير كرد و آژانس سياست فناوري (STU) در قالب NUTEK (هيئت ملي توسعه صنعتي و فني سوئد) دوباره سازماندهي شد و در نهايت به VINOVA تبديل شد. همزمان تفكر و تمركز گروه تحقيقاتي هم در سايه¬ی تجربياتي كه كسب كرده بودند و همچنين تغيير محيط سياستگذاري و يافتههاي تحقيقاتي در حوزههاي جهاني مرتبط تغيير كرد. اين فصل نشان ميدهد كه چگونه در عمل كار دانشگاهي و سياستگذاري همزمان تكامل يافتند و نشان ميدهد که چه يادگيريهايي در این زمینه صورت گرفته است. با اين كه پروژه¬ی STS توسط اسلاف VINNOVA پايهگذاري شد ولي روابط ميان اين پروژه و شكلگيري VINNOVA آن گونه كه ممكن است تصور شود واضح نيست. ساختار فصل حاضر به اين نحو است كه قسمت بعدي زمينههاي اقتصادي، سياسي و فكري پروژه را مشخص ميكند. بعد داستان پروژه¬ی STS تا سال 2002 نقل ميگردد. بيشتر این داستان بازگويي اين مقوله است كه چگونه گروه درك خود را از اجزاي ساختاري يك سيستم نوآوري بهبود بخشيدند، چگونگی شكل¬گیری سيستم و چگونگی تفاوت فرايندهاي توسعه ميان سيستمهاي مشخص را درك كردند. همچنين داستان در مورد ارتقاي درك روشمند و يادگيريهاي تعاملي ميان پژوهشگران و دستاندركاران است. سپس شكلگيري VINNOVA تحليل ميشود و تأثير پژوهش دانشگاهي در زمينه¬ی سياستي گستردهتری بررسي ميشود. بخش بعدي هم به ادامه¬ی داستان يادگيري تعاملي بعد از 2002 ميپردازد. در نهايت در مورد كل فرايند و آنچه از آن آموخته شده صحبت ميشود. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.