در بخش چهارم کتاب با عنوان «پویاییهای جدید در حوزهی سیاست نوآوری» ۴ مقاله (مقالات ۱۵ تا ۱۸) از نویسندگان شناختهشده آمده است. که در ادامه به صورت خلاصه معرفی شدهاند:
مقاله۱۵: نوآوری و نابرابری
نویسنده سوزان ای. کوزنز در مقدمه این مقاله آمده است: نابرابری جهانی یک پدیده در حال تغییر است که حاصل نیروهای پویا و مختلف و در هم تنیده میباشد. تغییرات فناورانه یکی از این نیروها است. اگر سیستم جهانی را به صورت مرزبندی ملتها با قابلیتهای فناورانه مختلف فرض کنیم، شاهد یک هسته از کشورهای پیشرفته و در حال پیشرفت هستیم، یک مجموعهی کوچک از کشورها که با سرعت زیاد قابلیتهای خود را توسعه میدهند و تعداد بسیار زیادی که در تقلا برای باقی ماندن و ساختن هستند. این گروهها تقریباً با سلسله مراتب اقتصادی ملتها همخوانی دارند که در آن فقط چهار کشور در پنج دهه اخیر توانستهاند به گروه برتر ملحق شوند: کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و هنگ کنگ. تصادفی نیست که این چهار کشور پیوسته به عنوان مدلهای توسعه اقتصادی فناوریمحور پیشنهاد میشوند. با تمرکز بر توسعهی اقتصادی، تحقیقات سیستمهای نوآوری وارد این مباحثه گردیده است که چگونه میتوان نابرابری میان ملتها را کاهش داد. رویکرد سیستمهای ملی نوآوری از شروع پیدایش خود، به تفحص در مورد تفاوتها میان ملل موفق و مرفه با مللی که در جستجوی رفاه بودهاند پرداخته است. جدیدترین نسخههای این مداقه بر مناطق در حال توسعهی جهان متمرکز بوده است: آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا. همچنین سنت سیستمهای نوآوری این گونه است که توجه قابل ملاحظهای به نابرابریهای میان مناطق محلی دارد، از مناطقی که هستههای فناوریمحور قدیمی محسوب میشوند تا مناطق جدیدی که امید است به این هستهها مبدل شوند. هنگامی که نابرابریها مبنای جغرافیایی دارند و با مفاهیم توسعهی اقتصادی میتوان در موردشان بحث کرد، تحقیقات سیستمهای نوآوری فضای زیادی برای مشارکت در این بحث دارند. با این حال پژوهشهای سیستمهای نوآوری توجه چندانی به بُعد دیگر توسعه، یعنی نابرابریهای میان افراد، گروهها و خانوادهها مبذول نداشته است. همانطور که قبلاً اشاره شده، کمبود چشمانداز در مورد نقش بازیگران انفرادی در سیستمهای نوآوری یکی از مهمترین مشکلات رویکرد سیستمهای نوآوری محسوب میشود. این فصل سعی در پر کردن این شکاف خواهد داشت. مطالعات اقتصادسنجی نشان دادهاند که نابرابری درآمد درون کشورها از توسعهی اقتصادی جلوگیری میکند و اخیراً نشان داده شده است که تبعیضها و شکافهای قومی نیز همین تأثیر را دارد. مطالعات اقتصادسنجی بازتاب این واقعیت انسانی هستند که نابرابریها در مسیر استفاده از نوآوری برای توسعه مانع ایجاد میکنند و از ثمری که میتواند به بار آورد، باز میدارند. بدون پرداختن به این موضوعات نمیتوان تئوری، سیاست یا عمل موفقی در زمینهی نوآوری داشت. همانند نابرابری میان کشورها، نابرابری میان افراد و خانوادهها نیز پدیدهای پیچیده است که ابعاد زیادی دارد. این فصل این ابعاد را در قالب سه گونهی متنوع دستهبندی میکند: بیشتر ادبیات معمول در مورد نابرابری، دربارۀ تفاوتها در درآمد، دستمزد یا ثروت میان افراد یا خانوادهها بحث میکند. اقتصاددانان از این موضوع تحت عنوان نابرابریهای عمودی یاد میکنند. در این فصل مداخلات عمومی که تلاش برای کاهش این نابرابریها را دارند «مساواتطلبانه» خواهیم نامید. انتهای پایانی در مقیاس درآمد به عنوان «فقر» معین میشود و بسیاری تلاشها برای کاهش نابرابری بر کاهش این پدیده تمرکز دارند. رشد اقتصادی میتواند فقر مطلق را ریشهکن کند، فقری که بانک جهانی آن را با درآمد سرانه یک تا دو دلار برای هر روز اندازهگیری میکند. در این فصل مداخلات عمومی که با هدف کاهش فقر با بهتر کردن زندگی انجام میشوند، سیاستها یا برنامههای «فقرستیز» نامیده میشوند. گروههای مختلفی که از نظر فرهنگی تعریف میشوند، در رابطه با درآمد، فقر و سایر پدیدههای اجتماعی، تصاویری را یدک میکشند، نابرابریهای افقی ممکن است به دلیل جنسیت، نژاد و مذهب متفاوتی داشته باشند. این تفاوتها عنوان افقی بروز پیدا میکنند. این فصل مداخلاتی را که برای کاهش تفاوتها میان گروههای متفاوت فرهنگی، از لحاظ توزیع آنچه برای مردم ارزشمند تلقی گردد انجام میشود را سیاستها و برنامههای «عدالتخواه» نام میگذارد. کاهش نابرابریهای عمودی، حذف فقر و دستیابی به عدالت میان گروههایی که به صورت افقی تعریف میشوند، سه گونه از اهداف بازتوزیعی هستند که ممکن است سیاست نوآوری به دنبال آن باشد.
مقاله۱۶: نقش ارزيابی فناوری در سياست نوآوری سيستمی
نویسنده: دانيل سارويتز و ديويد اچ. گاستن در مقدمه این مقاله آمده است: تصویری که این کتاب از نوآوری ترسیم میکند، پدیدهای غیرخطی، چندسطحی و با بازیگران متعدد و تعاملات زیاد و پیچیده میان این بازیگران است. فرض در این کتاب همواره این بوده است که تئوری، عمل و سیاست نوآوری، حاصل تعاملات میان دنیای علم، دنیای سیاست و دنیای عمل است (فصل ۱۷ را ببینید). با این نگرش، ما دیگر نمیتوانیم به نوآوری به چشم یک موهبت که به ما ارزانی میشود یا حاصل خلاقیت ذهنی یک فرد (آنچنان که معمولاً به اختراعات نگاه میکنیم) بنگریم. بلکه نوآوری فرآیندی سیستمی حاصل درگیر شدن مجموعهای ناهمگون از بازیگران است که فرصتهای بالقوه فراهم شده توسط علم و فناوری را با فرصتهای موجود در حوزه یا زمینهای خاص درمیآمیزند. این بازیگران در یک فرآیند تصمیمگیری پیچیده درگیر شدهاند که منجر به فعالیتهای نوآورانه میشود. در این فصل ما یکی از مهمترین پیامدهای پذیرش چنین مفهومی از نوآوری را بررسی میکنیم: نیاز بازیگران به اطلاعاتی که آنها را قادر سازد به نحوی اثربخش درگیر فعالیتهای نوآورانه شوند. ما این اطلاعات را اطلاعات استراتژیک یا هوشمندی استراتژیک (SI) مینامیم، اطلاعاتی که بازیگران درگیر در فرآیند نوآوری برای خلق چشمانداز و تدوین استراتژیها و برنامههای اقدام خود به آن نیاز دارند. جدا از این نقش «ابزاری»، هوشمندی استراتژیک به تفکر بهتر و عمیقتر در مورد فرآیند و اثرات نوآوری کمک میکند. از این رو، هوشمندی استراتژیک میتواند به توسعه مفاهیم تئوری نوآوری، سیاست نوآوری و نوآوری در عمل کمک شایانی نماید.
مقاله۱۷: رويكرد سيستمی- تكاملی، برای سياستگذاری نوآوری
نویسنده: موریس تیوبال در مقدمه این مقاله آمده است: یک سؤال مهم که در این کتاب سعی شد به آن پاسخ داده شود، این بود که چگونه سیاستهای دولت را با استفاده از بینشهایی که از مطالعات نوآوری، تئوری و نظریههای نوآوری، نوآوری در عمل و سیاست نوآوری حاصل میشود، بهبود بخشیم. نوآوری در این کتاب بهعنوان یک فرآیند تعاملی پویا دیده شد که در حوزههایی ناهمگون و کمابیش دارای ارتباطات درونی اتفاق میافتد. در واقع نوآوری فرآیندی است که از تعامل بازیگران مختلف و ناهمگون و با مشارکت سازمانهای اجتماعی در سطوح مختلف رخ میدهد. برای بررسی این پویایی پیچیده، رویکرد سیستم نوآوری را به کار بستیم و چنین فرض کردیم که تئوری و سیاست نوآوری و نیز نوآوری در عمل، با تعاملات متقابل توسعه مییابند. سه نتیجهگیری اصلی از فصول گذشته که برای بحث در این فصل حائز اهمیت هستند، به این با وجود آنکه در طی دو دههی گذشته مطالعات نوآوری پیشرفت شایانی کرده است، با این حال، باز هم رویکرد سیستمهای نوآوری دارای معایب جدی است: این مفهوم هنوز تا حد زیادی خصوصیت ایستا دارد و کمبود پیوندهای کافی میان سطوح مختلف سیستم و میان بازیگران دیده میشود. همچنین تأثیر این رویکرد در طراحی سیاستها و پیشرفت تئوریها هنوز محدود است.
مقاله۱۸: چشماندازی ديگر به سياست نوآوری، تئوری و عمل
نویسنده: استفان كوهلمان در مقدمه این مقاله آمده است: طی سه دههی گذشته، نوآوری - بهطور خاص نوآوری که هدف آن تبدیل پتانسیلهای علمی و فناورانه به محصولات، خدمات و راهحلهای موفق باشد - هم در دستور کار اقتصادهای توسعهیافته و هم اقتصادهای در حال ظهور اهمیت ویژهای پیدا کرده است. تغییرات ساختاری در دنیای اقتصاد، شامل رشد موقعیتهایی برای تولید کمهزینه در آسیا و مناطق دیگر، کشورهای پیشرفته را وادار کرده است به شکل فزایندهای از رقابت هزینهمحور، به سمت استراتژیهایی حرکت کنند که بر مبنای ارزش افزوده بنا شدهاند. نوآوریهای بر مبنای دانش و تحقیق و توسعه (R&D)، در مرکز استراتژیهایی قرار دارند که هدفشان حفظ موقعیت برتر، در عصر بازارهای بينالمللی و همزمان نويد به راهحلهايی برای مشكلات گستردهتر اجتماعی و زيست محيطی است، كه به نوبهی خود فرصتهای اقتصادی بيشتری را ميتوانند به وجود آورند. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.